جدول جو
جدول جو

معنی میانه سالی - جستجوی لغت در جدول جو

میانه سالی
(نَ / نِ)
حالت میانه سال. کهولت. کهل. دومویی. دومویگی. داشتن سنی در میان جوانی و پیری. نه جوان و نه پیر بودن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
میانه سالی
میانه سال بودن
تصویری از میانه سالی
تصویر میانه سالی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میانه سال
تصویر میانه سال
کسی که نه پیر باشد نه جوان، میان سال
فرهنگ فارسی عمید
نه پیر و نه جوان، میان این دو، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قالی که در وسط اتاق افکنند و بر دو سوی آن، دو کناره، و بر سر آن، سرانداز افکنند، قالی عریض که میان دو کناره زیر سرانداز گسترند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
معتدل. (منتهی الارب). نه این و نه آن و هیچ طرفی. (ناظم الاطباء) در تداول عوام دور از دو طرف افزونی و کمی. معتدل. نه حال افراط و نه تفریط. موسر. (یادداشت مؤلف) : اعتدال، میانه حال شدن در کمیت و کیفیت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کاواک، (ناظم الاطباء)، میان تهی، اجوف، مجوف، کاواک، توخالی:
اگرچه نیست چو من در جهان میان خالی
گر از میان بروم میشود جهان خالی،
مسیح کاشی،
و رجوع به میان تهی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
ربعه. مربوع. (دهار). با بالایی نه بلند و نه کوتاه. میانه قامت. میان بالا. معتدل القامه. با قدی موزون و معتدل. متوسطالقامه (آدمی). که بالایی نه بسیار کوتاه و نه بسیار بلند دارد. آنکه قدی متوسط دارد نه دراز و نه کوتاه. (یادداشت مؤلف) : مردی بود مأمون به گونه اسمر و میانه بالا. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
حالت و صفت میان ساله و میان سال. میانه سال بودن. سنین عمر میان جوانی و پیری. (یادداشت لغت نامه). ذات العویم. (دهار). و رجوع به میان سال شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دوموی. نیم عمر. (زمخشری). میانه سن. میانه عمر. نه جوان و نه پیر. (ناظم الاطباء). آن که نه جوان و نه پیر است. نه پیر و نه جوان. میان جوانی و پیری. که نه جوان و نه پیر باشد. کهل. (مرد). دومویه. کهله (زن)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
صفت میانه حال. دوری از دو طرف افزونی و کمی. اعتدال. (یادداشت مؤلف). و رجوع به میانه حال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از میانه بالا
تصویر میانه بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند میان قد متوسط القامه
فرهنگ لغت هوشیار
میان تهی کاواک به جز عمود نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است (لبیبی) آنچه که داخل آن خالی باشد میان تهی. یا توپ میان خالی. تهدید طرف بدون داشتن اسباب و وسایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه سال
تصویر میانه سال
کسی که نه پیر باشد نه جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان سال
تصویر میان سال
نه پیر و نه جوان، میان این دو
فرهنگ لغت هوشیار
متوسطالقامه، کوتاه قامت
متضاد: بلندبالا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجوف، پوک، کاواک، میان تهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد